22 دسامبر(گریگوری) / 4 ژانویه(جولیان)

آیات روز
تقویم جدید
عبرانیان 3 : 5 - 11 ، 17 - 19

[5] و موسی مثل خادم در تمام خانه او امین بود تا شهادت دهد بر چیزهایی که می‌بایست بعد گفته شود. [6] و امّا مسیح مثل پسر بر خانهٔ او. و خانهٔ او ما هستیم به شرطی که تا به آخر به دلیری و فخر امید خود چسبیده باشیم. [7] پس چنانکه روح‌القدس می‌گوید: «امروز اگر صدای او را بشنوید، [8] دل خود را سخت مسازید، چنانکه در وقت شعله‌ور ساختن خشم او در روز امتحان در بیابان، [9] جایی که پدران شما مرا امتحان و آزمایش کردند و کارهای مرا تا مدّت چهل سال می‌دیدند. [10] از این جهت به آن گروه خشم گرفته، گفتم: ‘ایشان پیوسته در دلهای خود گمراه هستند و راههای مرا نشناختند.’ [11] تا در خشم خود قسم خوردم که به آرامی من داخل نخواهند شد.»

[17] و به چه کسانی تا مدت چهل سال خشمگین می‌بود؟ آیا نه به آن عاصیانی که اجسادشان در صحرا ریخته شد؟ [18] و دربارهٔ که قسم خورد که به آرامی من داخل نخواهند شد، مگر آنانی را که اطاعت نکردند؟ [19] پس دانستیم که به خاطر بی‌ایمانی نتوانستند داخل شوند.

مرقس 9: 42 - 10: 1

[42] و هر‌ که یکی از این کودکان را که به من ایمان آورند، به گناه بکشاند، او را بهتر است که سنگ آسیایی بر گردنش آویخته، در دریا افکنده شود. (متّی ۱۸: ۷‏-۹) [43] پس هرگاه دستت تو را بلغزاند، آن را ببر، زیرا تو را بهتر است که شَل داخل حیات شوی، از اینکه با دو دست وارد جهنم گردی، در آتشی که خاموشی نپذیرد؛ [44] جایی که کِرم ایشان نمیرد و آتش، خاموشی نپذیرد. [45] و هرگاه پایت تو را بلغزاند، قطعش کن زیرا تو را مفیدتر است که لنگ داخل حیات شوی از آنکه با دو پا به جهنم افکنده شوی، در آتشی که خاموشی نپذیرد؛ [46] آنجایی که کِرم ایشان نمیرد و آتش، خاموش نشود. [47] و هر گاه چشم تو، تو را لغزش دهد، از جایش بکن. زیرا تو را بهتر است که با یک چشم داخل پادشاهی خدا شوی، از آنکه با دو چشم در آتش جهنم انداخته شوی، [48] جایی که کِرم ایشان نمیرد و آتش خاموشی نیابد. [49] زیرا هر کس به آتش، نمکین خواهد شد و هر قربانی به نمک، نمکین می‌گردد. [50] نمک نیکوست، لیکن هر گاه نمک فاسد گردد به چه چیز آن را اصلاح می‌کنید؟ پس در خود نمک بدارید و با یکدیگر صلح نمایید.»

[1] و از آنجا برخاسته، از آن طرف اُردن به نواحی یهودیه آمد. و گروهی باز نزد وی جمع شدند و او مطابق عادت خود، باز به ایشان تعلیم می‌داد.

تقویم قدیم
یوحنا 20 : 11 - 18

‫[11] امّا مریم بیرون قبر، گریان ایستاده بود و چون می‌گریست به سوی قبر خم شده، [12] دو فرشته را که لباس سفید در بر داشتند، یکی به طرف سر و دیگری به ‌جانب پاها، در جایی که بدن عیسی گذارده بود، نشسته دید. [13] ایشان به او گفتند: «ای زن، برای چه گریانی؟» به ایشان گفت: «خداوند مرا برده‌اند و نمی‌دانم او را کجا گذارده‌اند.» [14] چون این را گفت، به عقب ملتفت شده، عیسی را ایستاده دید، لیکن نشناخت که عیسی است. [15] عیسی به او گفت: «ای زن، برای چه گریانی؟ که را می‌جویی؟» چون او گمان کرد که باغبان است، به او گفت: «ای آقا، اگر تو او را برداشته‌ای، به من بگو او را کجا گذارده‌ای تا من او را بردارم.» [16] عیسی به او گفت: «ای مریم!» او برگشته، گفت: «رَبّونی!» (یعنی ‘‌ای استاد’) [17] عیسی به او گفت: «مرا لمس مکن، زیرا که هنوز نزد پدر خود بالا نرفته‌ام. و لیکن نزد برادران من رفته، به ایشان بگو که نزد پدر خود و پدر شما و خدای خود و خدای شما می‌روم.» [18] مریم مَجدَلیه آمده، شاگردان را خبر داد که «خداوند را دیدم و به من چنین گفت.» (لوقا 24‏:36‏-43)

عبرانیان 11 : 9 - 10، 17 -23، 32- 40

[9] و به ایمان در زمین وعده مثل زمین بیگانه غربت پذیرفت و در خیمه‌ها با اسحاق و یعقوب که در میراث همین وعده شریک بودند، مسکن نمود. [10] از آن رو که منتظر شهری بابنیاد بود که معمار و سازنده آن خداست.

‫[17] به ایمان ابراهیم چون امتحان شد، اسحاق را گذرانید و آنکه وعده‌ها را پذیرفته بود، پسر یگانه خود را قربانی می‌کرد؛ [18] که به او گفته شده بود که «نسل تو به اسحاق خوانده خواهد شد.» [19] چونکه یقین دانست که خدا قادر بر زنده کردن از مردگان است و همچنین او را می‌توان گفت که از مردگان نیز باز‌یافت. [20] به ایمان اسحاق نیز یعقوب و عیسو را در امور آینده برکت داد. [21] به ایمان یعقوب در زمان مُردن خود، هر یکی از پسران یوسف را برکت داد و بر سر عصای خود سجده کرد. [22] به ایمان یوسف در حین وفات خود، از خروج بنی‌اسرائیل خبر داد و دربارهٔ استخوانهای خود وصیت کرد. [23] به ایمان موسی چون متولّد شد، والدینش او را طفلی زیبا یافته، سه ماه پنهان کردند و از فرمان پادشاه ترس نداشتند.

‫[32] و دیگر‌ چه گویم؟ زیرا که وقت مرا کفاف نمی‌دهد که از جِدعون و باراق و شَمشون و یِفتاح و داوود و سَموئیل و انبیا خبر دهم [33] که از ایمان، تسخیر ممالک کردند و به کارهای نیک پرداختند و وعده‌ها را پذیرفتند و دهان شیران را بستند، [34] شعله‌های آتش را خاموش کردند و از دم شمشیرها جان به در بردند و از ضعف، توانایی یافتند و در جنگ شجاع شدند و لشکرهای بیگانگان را تار و مار کردند. [35] زنان، مردگان خود را به قیامتی باز‌ یافتند، لیکن دیگران شکنجه شدند و رهایی را قبول نکردند تا به قیامت نیکوتر برسند. [36] و دیگران از استهزاها و تازیانه‌ها بلکه از بندها و زندان آزموده شدند. [37] سنگسار گردیدند و با ارّه دو پاره گشتند. سختیها بر سرشان ریخت و به شمشیر مقتول گشتند. در پوستهای گوسفندان و بزها محتاج و مظلوم و ذلیل و آواره شدند. [38] آنانی که جهان لایق ایشان نبود، در صحراها و کوه‌ها و غارها و شکافهای زمین پراکنده گشتند. [39] پس همهٔ ایشان با اینکه از ایمان شهادت داده شدند، وعده را نیافتند. [40] زیرا خدا برای ما چیزی نیکوتر حاضر کرده است تا آنکه بدون ما کامل نشوند.

متی 1 : 1 - 25

‫[1] کتاب نسب نامه عیسی مسیح پسر داوود پسر ابراهیم: [2] ابراهیم، اسحاق را آورد و اسحاق، یعقوب را آورد و یعقوب، یهودا و برادران او را آورد. [3] و یهودا، فِرِص و زِارح را از تامار آورد و فِرِص، حِصرون را آورد و حِصرون، رام را آورد. [4] و رام، عَمیناداب را آورد و عَمیناداب، نَحشون را آورد و نحشون، شَلمون را آورد. [5] و شَلمون، بوعَز را از راحاب آورد و بوعَز، عوبید را از روت آورد و عوبید، یِسا را آورد. [6] و یِسا، داوود پادشاه را آورد و داوود پادشاه، سلیمان را از زن اوریا آورد. [7] و سلیمان، رِحُبعام را آورد و رِحُبعام، اَبیّا را آورد و اَبیّا، آسا را آورد. [8] و آسا، یِهوشافاط را آورد و یِهوشافاط، یورام را آورد و یورام، عُزّیا را آورد. [9] و عُزّیا، یوتام را آورد و یوتام، آحاز را آورد و آحاز، حِزِقیا را آورد. [10] و حِزِقیا، مِنَسّه را آورد و مِنَسّه، آمون را آورد و آمون، یوشیا را آورد. [11] و یوشیا، یِکُنیا و برادرانش را در زمان تبعید به بابِل آورد. [12] و بعد از تبعید به بابل، یِکُنیا، شِعَلتی‌اِل را آورد و شِعَلتی‌اِل، زِروبّابل را آورد. [13] زِروبّابل، اَبیهود را آورد و اَبیهود، اِلیاقیم را آورد و اِلیاقیم، عازور را آورد. [14] و عازور، صادوق را آورد و صادوق، آخیم را آورد و آخیم، الیود را آورد. [15] و الیود، اِلعازار را آورد و اِلعازار، مَتّان را آورد و مَتّان، یعقوب را آورد. [16] و یعقوب، یوسف شوهر مریم را آورد که عیسی ملقب به مسیح از او زاده شد. [17] پس تمام طبقات، از ابراهیم تا داوود چهارده طبقه است، و از داوود تا زمان تبعید بابِل چهارده طبقه، و از تبعید بابِل تا مسیح چهارده طبقه. [18] اما تولد عیسی مسیح چنین بود که چون مادرش مریم به یوسف نامزد شده بود، قبل از آنکه به هم بپیوندند، او را از روح‌القدس حامله یافتند. [19] و شوهرش یوسف چونکه مرد صالح بود و نخواست او را رسوا نماید، پس اراده نمود او را به پنهانی رها کند. [20] اما چون او در این چیزها تفکر می‌کرد، ناگاه فرشته خداوند در خواب بر وی ظاهر شده، گفت: «ای یوسف پسر داوود، از گرفتن زن خویش مریم مترس، زیرا که آنچه در وی قرار گرفته، از روح‌القدس است، [21] و او پسری خواهد زایید و نام او را عیسی خواهی نهاد، زیرا که او قوم خویش را از گناهانشان خواهد رهانید.» [22] و این همه برای آن واقع شد تا کلامی که خداوند به زبان نبی گفته بود، به انجام خود رسد که: [23] «اینک باکره آبستن شده پسری خواهد زایید و نام او را عمانوئیل خواهند خواند که معنی‌اش این است: ‘خدا با ما’.» [24] پس چون یوسف از خواب بیدار شد، چنانکه فرشته خداوند به او امر کرده بود، به عمل آورد و زن خویش را گرفت [25] و تا پسر نخستین خود را نزایید، با او همبستر نشد؛ و یوسف او را عیسی نام نهاد.

مناسبت و قدیسین روز

شهیدهٔ بزرگ مقدسه آناستاسیا، رهاننده از بندها، و همراهان او



این قهرمانِ باشکوهِ ایمانِ مسیحی در روم، در خانواده‌ای ثروتمند و سناتوری از پدری مشرک و مادری مسیحی به دنیا آمد. از سال‌های آغازین جوانی، با محبت به خداوند عیسی دلبسته شد و در تعلیم مسیح، به‌وسیلهٔ آموزگاری پرهیزکار به نام خرسوگونوس هدایت می‌شد. آناستاسیا به‌دست پدرش مجبور شد با یک مالکِ زمین مشرک به نام پوبلیوس ازدواج کند. او با آوردن عذرِ بیماری زنانه، به هیچ‌وجه نخواست با او رابطهٔ جسمی داشته باشد. به‌خاطر این، شوهرش او را به‌شدت با حبس و گرسنگی شکنجه کرد. زمانی که فهمید آناستاسیا پنهانی به زندان‌های شهیدان مسیحی می‌رود و برای آنان غذا می‌برد، خدمت می‌کند، زخم‌هایشان را می‌شوید و بندهایشان را باز می‌کند، شکنجه‌های شدیدتری بر او وارد کرد.

اما به عنایت خدا از دست شوهر شریرش آزاد شد. امپراتور، پوبلیوس را به ایران فرستاد و او هنگام سفر دریایی غرق شد. پس از آن، قدیسه آناستاسیا آزادانه به شهیدان شکنجه‌شدهٔ مسیحی خدمت می‌کرد و فقیران را از دارایی فراوانش دستگیری می‌نمود.

در زمانی که امپراتور دیوکلسین در شهر آکوئیلیا بود، دستور داد خرسوگونوس، معترفِ مسیح را نزد او بیاورند. آناستاسیا در این مسیر همراه او بود. خرسوگونوس بنا به فرمان امپراتور سر بریده شد، و سپس سه خواهر—آگاپه، خیونیا و ایرنه—نیز رنج کشیدند (۱۶ آوریل): دو نفر اول در آتش افکنده شدند و سومی با تیر به قتل رسید. آناستاسیا بدن‌های آنان را گرفت، در کتان سفید پیچید، با عطرهای فراوان تدهین کرد و با احترام به خاک سپرد.

پس از این، آناستاسیا به مقدونیه رفت و در آنجا به رنج‌دیدگانِ مسیح خدمت کرد. در همان‌جا به‌خاطر ایمان مسیحی‌اش شناخته شد و دستگیر گردید و او را نزد داوران مختلف برای بازجویی و شکنجه بردند. آناستاسیا که مشتاقِ مردن برای مسیح محبوبش بود، همواره در دلش به او اشتیاق داشت.

رئیس یکی از کاهنان بت‌پرست، به نام اولپیانوس، با هوسرانی تلاش کرد بدن آناستاسیا را لمس کند، اما ناگهان نابینا شد و جان داد. آناستاسیا به مرگ با گرسنگی محکوم شد و سی روز در زندان بدون غذا ماند، در حالی که تنها با اشک‌ها و دعا خود را زنده نگاه می‌داشت. سپس او را همراه چند مسیحی دیگر در قایقی گذاشتند تا غرق کنند، اما خدا حتی از این مرگ نیز نجاتش داد.

سرانجام، او را با دست و پا به چهار چرخ بالای آتش بستند و او روح مقدسش را تسلیم خدا کرد. او در سال ۳۰۴ رنج کشید و در ملکوت مسیح آرام یافت.

شهیدهٔ مقدسه تئودوتا و سه فرزندش

تئودوتا که در جوانی بیوه شده بود و سه فرزند داشت، خود را تماماً وقف خدمت به خدا و تربیت فرزندانش در ایمانی پارسا کرد. هنگامی که آناستاسیا در مقدونیه بود، با او زندگی می‌کردند و همراه یکدیگر به زندان‌ها می‌رفتند تا از مسیحیان زندانی دیدار و پرستاری کنند.

وقتی او را برای محاکمه بردند، تئودوتا با شجاعت مسیح خداوند را اقرار کرد. سپس او را به نیکتاس، حاکم بیتینیا، فرستادند. مردی بی‌شرمِ مشرک، وقتی خواست بدنش را لمس کند، ناگهان فرشته‌ای از جانب خدا را دید که کنار او ایستاده است؛ فوراً به ضرب فرشته از پا درآمد.

سرانجام، تئودوتا را با سه فرزندش به مرگ محکوم کردند و همگی را در کورهٔ آتشی افکندند. او با سرافرازی زندگی زمینی‌اش را پایان داد و به ملکوتِ جلال ابدی وارد شد.


سرود ستایش

شهیدهٔ بزرگ مقدسه آناستاسیا، رهاننده از بندها

دوشیزهٔ مقدس، آناستاسیا، خدا را خدمت می‌کند؛
با ایمان و امید و اعمال، در پیشگاه خدا می‌درخشد.
دوشیزه، شوهر و مقام و ثروت را ترک می‌گوید،
و با شادی اسیران را خدمت کرده، خدا را تمجید می‌نماید.
او بندها را می‌گشاید و زخم‌های شهیدان را می‌شوید؛
بند می‌گشاید و هدیه می‌دهد، نه قید و زنجیر.
نه از مردم پاداش می‌طلبد و نه از زمین.
خداوندِ مسیح جان و دلش را آرام می‌سازد.
رنج‌هایش به پایان رسید و آناستاسیا در جلال باقی ماند؛
اکنون در آسمان با فرشتگان شادمانی می‌کند.


تأمل

خدای رحیم، بسیار وقت‌ها به کسانی که در زمین او را خشنود می‌کنند، از جهان دیگر تسلّی می‌فرستد؛ و این را از طریق قدیسانش می‌کند.
تئودوتای مقدس پیش از آناستاسیا برای مسیح رنج کشید و شهادت یافت.
پس از آن آناستاسیا را به زندانی تنگ و تاریک انداختند تا با گرسنگی بمیرد. او سی روز در زندان بود.

در تمام این سی روز، هر شب تئودوتا از جهان دیگر بر او ظاهر می‌شد و در رنج‌ها تقویت و تسلّی‌اش می‌داد.
آناستاسیا با او دربارهٔ بسیاری چیزها سخن می‌گفت و پرسش‌های فراوان می‌پرسید.
روزی پرسید:
«چگونه می‌توانی پس از مرگ نزد من بیایی؟»

تئودوتا پاسخ داد:
«به روح شهیدان از سوی خدا نعمتی ویژه داده می‌شود؛ که پس از ترک این جهان بتوانند نزد هرکه بخواهند بازگردند، و تعلیم و تسلّی ببخشند.»

پس از گذشت سی روز، جلّاد آناستاسیا را از زندان بیرون آورد و از اینکه هنوز زنده بود، شگفت‌زده شد. سپس او را همراه چند مسیحی دیگر محکوم کرد که در دریا غرق شوند.

سربازان مسیحیان را در قایقی کوچک نهادند و خود با قایقی دیگر حرکت کردند.
وقتی مسیحیان به اعماق دریا برده شدند، سربازان قایق را واژگون کردند تا آب وارد آن شود و محکومان غرق شوند. سپس یک دیدار معجزه‌آسا رخ داد: قدیسه تئودوتا بر روی آب ظاهر شد و قایق را به ساحل هدایت کرد. بدین ترتیب، همه کسانی که همراه با آناستاسیا به مرگ محکوم شده بودند نجات یافتند. با دیدن این معجزه خدا، صد و بیست بت‌پرست فوراً به مسیح ایمان آوردند و تعمید گرفتند.


تعمق

در رنج‌های داود به سبب گناهش بیندیش:

۱. چگونه در خانهٔ داود بلا پدید آمد: یکی از پسران علیه دیگری برخاست، و برادری علیه خواهرش.
۲. چگونه ابشالوم علیه پدرش داود جنگ به پا کرد.
۳. چگونه تمام قوم به سبب گناه شاه گرفتار مصیبت شدند.


موعظه

دربارهٔ ایوب صابر

«خداوند داد و خداوند باز پس گرفت»
(ایوب ۱:۲۱)

ای برادران، پارسا از هیچ چیز نباید بترسد؛ زیرا هرچه باشد، برای او به خیر است. تمام کتاب مقدس نشان می‌دهد که خدا هیچ‌گاه پارسایان را رها نمی‌کند. نمونهٔ ایوب این حقیقت را روشن‌تر از آفتاب نشان می‌دهد.

ایوب هفت پسر و سه دختر داشت؛ ثروت بسیار، حرمت میان مردم، و دوستان فراوان. اما در یک روز همهٔ این‌ها را از دست داد. با این حال بر ضد خدا شکایت نکرد؛ بلکه بر زمین افتاد و پرستش کرد و گفت:

«برهنه از رحم مادر آمدم و برهنه باز خواهم گشت.»
(ایوب ۱:۲۰–۲۱)

سپس آخرین چیزش را نیز از دست داد — سلامتی خود را. از سر تا پا زخم و چرک شد و بر خاکستر نشست و خدا را ستود.

زنش خواست او را تحریک کند تا خدا را ترک کند، اما ایوب گفت:

«آیا از دست خدا خیر را بپذیریم و شر را نپذیریم؟»
(ایوب ۲:۱۰)

دوستانش او را به تکبّر و گناه متهم کردند، اما او فروتنانه دعا کرد و همهٔ رنج‌ها و بلاها را با صبر تحمل نمود.

امروز نیز مانند آن زمان، وقتی بلایی بر ما نازل می‌شود، مردم اطرافمان خود را از ما عاقل‌تر و پارساتر می‌پندارند. اما خدای حکیم اجازه داد همهٔ این بلاها بر ایوب فرود آید تا هم ایوب و هم خویشان و دوستانش آزموده شوند و هرکدام چهرهٔ حقیقی خویش را آشکار کنند.

وقتی هرکس در حضور خدا آزموده شد، آنگاه خدا با دست توانای خود سلامتی ایوب را بازگرداند، ثروتی دوچندان به او داد و دوباره هفت پسر و سه دختر به او بخشید.

آن‌کس که ایمان استوار دارد، دست خدا را هم در نعمت می‌بیند و هم در رنج.
آن‌کس که ایمان استوار دارد، صبر عظیم نیز دارد؛
به هنگام عطا شکر می‌گزارد و به هنگام گرفتن نیز برکت می‌دهد:
«نام خداوند متبارک باد.» (ایوب ۱:۲۱)

ای خداوند، خدای ایوبِ صبور و شکیبا،
ما را بیاموز تا در رنج‌هایت نیز نام تو را برکت دهیم.

جلال و سپاس بر تو باد، اکنون و همیشه. آمین.