آیات روز
تقویم جدید
تیتُس 1: 15 - 2: 10
[15] هر چیز برای پاکان، پاک است، لیکن آلودگان و بیایمانان را هیچ چیز پاک نیست، بلکه فهم و وجدان ایشان نیز آلوده است؛ [16] مدّعی داشتن معرفت خدا میباشند، امّا به اعمال خود او را انکار میکنند، چونکه نفرت انگیز و گردنکش هستند و برای هر کار نیکو مردود.
[1] امّا تو سخنان شایسته تعلیم صحیح را بگو؛ [2] که مردانِ سالخورده، هشیار و باوقار و خرداندیش و در ایمان و محبّت و صبر، درست باشند. [3] همچنین زنانِ سالخورده، در کردار پرهیزگار باشند، و نه غیبتگو و نه اسیر شراب زیاده، بلکه آموزندگان تعلیم نیکو، [4] تا زنان جوان را خرد بیاموزند که شوهردوست و فرزنددوست باشند، [5] و خرداندیش و پاک و خانهنشین و نیکو و مطیع شوهران خود که مبادا کلام خدا بد گفته شود. [6] و به همین شیوه مردان جوان را نصیحت فرما تا خرداندیش باشند. [7] و خود را در همه چیز نمونه کارهای نیک بگردان و در تعلیم خود صداقت و وقار را به کار بر [8] و کلام صحیح بیعیب را، تا دشمن چونکه فرصت بدگفتن در حق ما نیابد، خجل شود. [9] غلامان را نصیحت نما که آقایان خود را اطاعت کنند و در هر امر ایشان را خشنود سازند. جرّ و بحث نکنند [10] و دزدی ننمایند، بلکه کمال امانتداری را آشکار سازند تا تعلیم نجاتدهندهٔ ما خدا را در هر چیز زینت دهند.
مرقس 9: 33 - 41
[33] و وارد کَفَرناحوم شده، چون به خانه وارد شد، از ایشان پرسید که «در بین راه با یکدیگر چه مباحثه میکردید؟» [34] اما ایشان خاموش ماندند، از آنجا که در راه با یکدیگر گفتگو میکردند در اینکه کیست بزرگترین. [35] پس نشسته، آن دوازده را طلبیده، به ایشان گفت: «هر که میخواهد اوّل باشد، آخر و غلام همه بُوَد.» [36] پس طفلی را برداشته، در میان ایشان بر پا نمود و او را در آغوش کشیده، به ایشان گفت: [37] «هر که یکی از این کودکان را به اسم من قبول کند، مرا قبول کرده است و هر که مرا پذیرفت، نه مرا بلکه فرستنده مرا پذیرفته باشد.» [38] آنگاه یوحنا ملتفت شده، به او گفت: «ای استاد، شخصی را دیدیم که به نام تو دیوها بیرون میکرد و پیروی ما نمینمود؛ و چون پیروی ما نمیکرد، او را ممانعت نمودیم.» [39] عیسی گفت: «او را منع مکنید، زیرا هیچ کس نیست که معجزهای به نام من بنماید و بتواند بعد از آن در حق من بد گوید. [40] زیرا هر که ضدّ ما نیست، با ماست. [41] و هر که شما را از اینرو که از آنِ مسیح هستید، کاسهای آب به اسم من بنوشاند، به راستی به شما میگویم اجر خود را از دست نخواهد داد.
تقویم قدیم
عبرانیان 10: 35 - 11: 7
[35] پس ترک مکنید دلیری خود را که پاداشی عظیم در پی خواهد داشت. [36] زیرا که شما را صبر لازم است تا ارادهٔ خدا را به جا آورده، وعده را بیابید. [37] زیرا که بعد از اندک زمانی، «آن آینده خواهد آمد و تأخیر نخواهد نمود. [38] لیکن عادل به ایمان زیست خواهد کرد و اگر منحرف شود، نفس من با وی خوش نخواهد شد.» [39] لیکن ما از منحرفان نیستیم تا هلاک شویم، بلکه از ایمانداران تا جان خود را دریابیم.
[1] پس ایمان، اعتماد بر چیزهای امید داشته شده است و دلیل چیزهای نادیده. [2] زیرا که به این، برای قدیمیان شهادت داده شد. [3] به ایمان فهمیدهایم که کائنات به کلمهٔ خدا مرتب گردید، حتّی آنکه چیزهای دیدنی از چیزهای نادیدنی سرشته شد. [4] به ایمان هابیل قربانی نیکوتر از قائن را به خدا گذرانید و به سبب آن شهادت داده شد که عادل است، به آنکه خدا به هدایای او شهادت میدهد؛ و به خاطر همان بعد از مُردن هنوز سخن میگوید. [5] به ایمان خَنوخ منتقل گشت تا مرگ را نبیند و یافت نشد، چرا که خدا او را منتقل ساخت. زیرا قبل از انتقال وی شهادت داده شد که خشنودی خدا را حاصل کرد. [6] لیکن بدون ایمان کسب خشنودی او محال است، زیرا هر که جویای نزدیکی به خدا باشد، لازم است که ایمان آوَرَد بر اینکه او هست و جویندگان خود را جزا میدهد. [7] به ایمان نوح چون درباره اموری که تا آن وقت دیده نشده، از جانب خدا هشدار یافت، خداترس شده، کشتیای به جهت اهل خانه خود بساخت و به آن، دنیا را محکوم ساخته، وارث آن عدالتی که از ایمان است، گردید.
مرقس 10: 17 - 27
[17] چون به راه میرفت، شخصی دوان دوان آمده، پیش او زانو زده، سؤال نمود که «ای استاد نیکو، چه کنم تا وارث حیات جاودانی شوم؟ [18] عیسی به او گفت: «چرا مرا نیکو گفتی و حال آنکه کسی نیکو نیست جز خدا فقط؟ [19] فرامین را می دانی، زنا مکن، قتل مکن، دزدی مکن، شهادت دروغ مده، فریبکاری مکن، پدر و مادر خود را حرمت دار.» [20] او در جواب وی گفت: «ای استاد، این همه را از طفولیت نگاه داشتم.» [21] عیسی به وی نگریسته، او را محبّت نمود و گفت: «تو را یک چیز ناقص است: برو و آنچه داری، بفروش و به فقرا بده که در آسمان گنجی خواهی یافت و بیا صلیب را برداشته، مرا پیروی کن.» [22] لیکن او از این سخن ترشرو و محزون گشته، روانه گردید، زیرا اموال بسیار داشت. [23] آنگاه عیسی گرداگرد خود نگریسته، به شاگردان خود گفت: «چه دشوار است که توانگران داخل پادشاهی خدا شوند.» [24] چون شاگردانش از سخنان او در حیرت افتادند، عیسی باز توجّه نموده، به ایشان گفت: «ای فرزندان، چه دشوار است دخول آنانی که به مال و اموال توکّل دارند در پادشاهی خدا! [25] آسانتر است که شتر به سوراخ سوزن وارد شود از اینکه شخص دولتمند به پادشاهی خدا داخل شود!» [26] ایشان بسیار متحیّر گشته، با یکدیگر میگفتند: «پس که میتواند نجات یابد؟» [27] عیسی به ایشان نظر کرده، گفت: «نزد انسان محال است لیکن نزد خدا نیست. زیرا که همه چیز نزد خدا ممکن است.»
مناسبت و قدیسین روز

شهید مقدّس بونیفاس
شهادت برای مسیح، از یک گناهکار قدّیس میسازد. نمونهی آن بونیفاس مقدّس است. او در ابتدا خدمتکار زنی ثروتمند و ناپاکرفتار به نام آگلایدا در روم بود و با هم روابط ناپاک و نامشروع داشتند. هر دو بتپرست بودند. روزی آگلایدا خواست در خانهاش بقایای یک شهید را بهعنوان تعویذی برای محافظت از شر داشته باشد؛ پس بونیفاس را با پول فراوان و چند خدمتکار به آسیا فرستاد تا آنچه میخواهد بیابد و بخرد. پیش از جدا شدن، بونیفاس به آگلایدا گفت: «اگر شهیدی پیدا نکنم، و بهجای آن، بدن مرا که برای مسیح شهید شدهام برایت بیاورند، آیا آن را با احترام میپذیری، بانوی من؟» آگلایدا خندید و او را مست و گناهکار خواند، و از هم جدا شدند.
هنگامی که بونیفاس به شهر طارسوس رسید، دید بسیاری از مسیحیان تحت شکنجهاند: برخی پاهایشان بریده شده، بعضی دستهایشان قطع شده، برخی چشمهایشان از حدقه درآورده شده، و عدهای بر چوبهی دار آویخته شدهاند. دل بونیفاس دگرگون شد، از زندگی گناهآلود خود توبه کرد و گریست. او میان شهدا فریاد زد: «من هم مسیحی هستم!» قاضی او را بازجویی کرد و دستور داد بهشدت تازیانهاش بزنند، سپس سرب گداخته در دهانش بریزند، و چون آسیبی ندید، دستور داد سرش را بزنند. خدمتکاران بدن او را برداشتند و به روم بردند. فرشتهی خدا بر آگلایدا ظاهر شد و گفت: «کسی را که زمانی بندهی تو بود، ولی اکنون برادر و همخدمت ماست، بپذیر؛ او نگهبان جان تو و محافظ زندگی توست.» آگلایدا هراسان بیرون آمد، پیکر بونیفاس را پذیرفت، کلیسایی برای او ساخت و آثار مقدّس او را در آن نهاد. سپس توبه کرد، داراییاش را به فقرا بخشید، از دنیا کناره گرفت و پانزده سال دیگر را در توبهی تلخ زندگی کرد. بونیفاس مقدّس در سال ۲۹۰ شهید شد.

قدّیس گریگوری (گریگنتیوس)، اسقف اُمیر
گریگوری در ابتدا شماس کلیسایی در مِدیولانوم (میلان) بود و مکاشفات فراوانی داشت. به مشیّت الهی به اسکندریه برده شد. در آنجا پاتریارک پروتِریوس، طبق مکاشفهای آسمانی، او را اسقف سرزمین اُمیر در جنوب عربستان ساخت؛ جایی که شاه اِلِسبان مقدّس (۲۴ اکتبر) تازه از ظلم دُنَعان یهودی آزاد کرده بود. او شبانی نیکو و معجزهگری بزرگ بود. او با کمک پادشاه دوستدار مسیح، اَبرامیوس، کلیسای اُمیر را سامان داد، کلیساهای بسیار ساخت و یهودیان زیادی را تعمید داد. با دعاهایش معجزات عظیم و هولناک انجام داد، حتی ظهور مسیح خداوند را بر یهودیان ناباور آشکار کرد که باعث ایمان و تعمید آنان شد. او سی سال کلیسا را اداره کرد و در سال ۵۵۲ با آرامش وارد زندگی جاودان شد.

قدّیس بونیفاس مهربان، اسقف فِرِنتینو
بونیفاس از کودکی بهطور غیرمعمول مهربان بود، تا جایی که مادرش او را بهخاطر همین مهربانی سرزنش میکرد. اما با یاری دعا، از خداوند صدچندان دریافت کرد. او در سدهی ششم در ایتالیا با آرامش از دنیا رفت.

ایلیای مکرم، راهب مُروم
ایلیا راهب صومعهی غارهای کیف بود. او در سال ۱۱۸۸ درگذشت و آثار مقدّس و دستنخوردهی او معجزهگر است. حتی تا امروز، سه انگشت دست راستش همچنان به حالت کنار هم برای دعا باقی مانده است، که نشان میدهد در حال دعا از دنیا رفته است. این موضوع سرزنشی است برای کسانی که نشان صلیب را با سه انگشت رسم نمیکنند.
سرود ستایش
شهید مقدّس بونیفاس
روحی گناهآلود درون بونیفاس بود،
روحی گناهآلود که زیر بار گناه فشرده شده بود.
او توبه کرد و بهوسیلهی مسیح آغاز به درخشیدن نمود،
و صدبار آه کشید.
او رنجِ شهیدان مقدّس را دید؛
رنجها را دید و مانند موم آب شد.
گریست، و با اشکهایش تقدیس شد،
در حالی که برای همهی گناهانش توبه میکرد.
زندگی چیست؟ زندگی برای قربانی شدن است:
یا برای شیطان یا برای آفریننده.
قربانیِ اول همچون لاشهای گندیده است،
قربانیِ دوم بهسوی نجاتدهنده بالا میرود.
توبه یعنی بازگشت به زندگی،
و برای بونیفاس چنین بود.
برای نجات جانش، بدن خود را قربانی کرد؛
او پادشاهی آسمانی را با کیسهای از استخوان خرید.
فاصلهی یک گناهکار تا توبهکننده،
و از توبهکننده تا شهید،
نه بیش از فاصلهی یک انگشت تا انگشت دیگر است،
نه بیش از فاصلهی زمین تا صلیب.
تأمل
آیا ایمان میتواند کوهها را جابهجا کند؟ (متی ۱۷: ۲۰)
بیشک میتواند، و حتی فراتر از آن: با ایمان، خودِ خدا را میتوان به رحم آورد تا به ما گناهکاران ترحم کند.
در شهر اُمیر، در محلهای به نام سَفَر، بیشتر ساکنان یهودی بودند. قدّیس گریگوری برای آوردن آنان به ایمان مسیحی تلاش میکرد. یهودیان پیشنهاد دادند که با حضور پادشاه ابرامیوس مناظرهای دربارهی ایمان برگزار کنند، با این شرط که اگر شکست خوردند، همگی مسیحی شوند. این مناظره چندین روز، در حضور هزاران مسیحی و یهودی برگزار شد.
یهودیان، چون دیدند دلایل استوار و برهانهای غیرقابلرد گریگوری آنان را شکست خواهد داد، از او خواستند که بهنوعی مسیحِ زنده را به آنان نشان دهد تا با چشم خود ببینند و ایمان بیاورند.
گریگوری که بهسبب پاکیِ دل، در برابر خداوند جسارت و جرأت معنوی داشت، رو به شرق زانو زد و در برابر همه شروع به دعا کرد. هنگامی که دعایش پایان یافت، زمین لرزید، رعد غرید، و آسمان در سمت شرق گشوده شد. ابری نورانی، فروزان چون آتشِ شعلهور و پرتوهای تابان، از شرق آمد و آهسته بر زمین فرود آمد، درست بهسوی جایی که جمعیت ایستاده بود.
در میان ابر، مردی با زیبایی وصفناشدنی قرار داشت؛ چهرهاش درخششی خارقالعاده داشت، و جامهاش همچون بافتهای از برق بود. او بر ابر حرکت کرد تا بالای سر اسقف گریگوری رسید. همه او را در جلال و زیبایی بینظیر دیدند و از ترس به روی زمین افتادند.
گریگوری فریاد زد:
«یکی قدّوس است، یکی خداوندگار است، عیسی مسیح، برای جلال خدای پدر. آمین.»
آنگاه از میان جلال خداوند، ندایی بر یهودیان آمد:
«بهخاطر دعاهای این اسقف، او که پدرانِ شما به صلیب کشیدند، اکنون شما را شفا میدهد.»
و ابر نورانی آهسته همانگونه که آمده بود، دور شد. پس از آن، یهودیان تعمید یافتند.
تعمق
دربارهٔ فروتنیِ موسی در برابر خدا:
۱. چگونه موسی همیشه بر خدا تأکید میکرد و نه هرگز بر خود؛
۲. چگونه همهی نیرو، همهی نیکی و همهی یاری را تنها از خدا میجست، نه از هیچ کس دیگر؛
۳. چگونه در همهی کارها با فروتنی به خدا برای یاری و هدایت روی میآورد.
موعظه
دربارهٔ سموئیل
برای اين پسر درخواست نمودم و خداوند خواسته مرا که از او طلب نموده بودم، به من عطا فرموده است. و من نيز او را برای خداوند وقف نمودم؛ تمام روزهایی که زنده باشد، او وقف خداوند خواهد بود. (اوّل سموئیل ۱: ۲۷-۲۸)
طلبشده از خدا و تقدیمشده به خدا، سموئیل نبی و رهبر قوم اسرائیل بود. حنای مبارک، مادر نازا و بیفرزند او، با اشکها و فداکاری و نذورات خود او را از خدا طلب کرد. و او را، یگانه بزرگترین نعمت خود، از کودکی به خدمت خداوند سپرد. مادر دانا فرزندانش را ملک خود نمیداند، بلکه متعلق به خدا میداند. آنان از آنِ خدا هستند، هم زمانی که خدا آنان را میبخشد و هم وقتی که آنان را میگیرد، امّا بیش از همه زمانی از آنِ خدا هستند که مادر خود آنان را به او تقدیم میکند. هدیهی خدا بهعنوان هدیهای متقابل به او بازگردانده میشود، زیرا ما چیزی از خود نداریم که به او بدهیم، جز آنچه از او دریافت کردهایم.
سموئیلِ جوان در هیکل خدا در میان پسران نافرمانِ عیلیِ کاهنِ اعظم زندگی میکرد، و آلوده نشد. خداوند خود را بر پیران گناهکار آشکار نساخت، بلکه بر این کودک پاک ظاهر شد؛ زیرا سموئیل ارادهی خدا را انجام میداد و هیچیک از سخنان او بر زمین نمیافتاد (اول سموئیل ۳ :۱۹). سموئیل از جوانی تا پیری داور قوم اسرائیل بود و در برابر خدا و مردم هیچ خطایی مرتکب نشد. خدا به او قدرت پیشگویی و انجام معجزات بخشید. او همهی دشمنان خدا و دشمنان قوم را شکست داد و دو پادشاه، شائول و داوود، را مسح کرد. وقتی پیر شد، قوم را گرد آورد و از آنان پرسید آیا هرگز بر کسی ستم کرده یا هدیه و رشوهای از کسی گرفته است؟ و مردم یکصدا پاسخ دادند: «بر ما ظلم نکردهای و بر ما ستم ننمودهای و چيزی از دست کسی نگرفتهاي.» (اول سموئیل ۱۲ :۴).
این است نمونهی چنین انسانی، که از سوی خدا داده شد و دوباره به خدا تقدیم شد، و با برکت خدا و دعای مادرش رشد یافت. مادران از الگوی حنای مبارک بهره بگیرند؛ و داوران و رهبران قوم از الگوی سموئیلِ راستکار.
ای خداوند قدوس و قدوس ترین، کریم و کریم ترین، جانهای ما را بگشا تا قدوسیت و نیکی تو را ببینیم تا از بدیهای خود توبه کنیم.
جلال و سپاس تا ابد از آنِ تو باد. آمین.